هر چندشب با تمام توش و توان و طلابتشبر سرزمین تب زده آویختدیدمسیماب صبحگاهیاز سر بلندترین کوههافرو می ریختگفتمامید منبرخیز وخواب رابرخیز و باز روشنی آفتاب را